چمدان
دارم بـه مـرزهـاي جـهـان تـو ميرسم
از هفت خوان گذشته به خوان تو ميرسم
دريـاچـه ميتراود از آن سـيـنـه، از دلـت
كم كم به قله ي سبلان تو مي رسم
من ضرب در تو ام همه جا، ضرب در تو ام
بـا ايـن حسـاب من بـه تـوان تو ميرسم
من را اگرچه كال،بچين، سرخ ميشوم
در دست هات، از هيجان تو، ميرسم
بوي سفر گرفته سرت، بوي جاده را
تـو ميروي و من نگـران تـو، ميرسم
تا بلكه منصرف شوي، از رفتن از عبور
كم مانده است تا چمدان تو ميرسم ؟
فرناز بني شفيع
تنهايي
چه كنم با دل ديوانه ي بي تاب امشب
من و تنهايي و چشمان پر از آب امشب
كيستم ؟ منتظري خسته و بي پشت و پناه
زورقي گم شده در ورطه ي سيلاب امشب
شـب و تـاريكي و مهـتاب گذشـتند و نرفت
هيچ در چشم به در مانده ي من خواب امشب
يك-دو پيمانه ي مي مايه ي تسكين دل است
همـتي كو، كه مهـيا كـنم اسـباب امشب
چشم از چهره ي چون ماه تو نتوان بستن
لاجرم دوخته ام ديده به مهتاب امشب
نوشدارو، همه در دست رقيب است و يقين
نرسد بر لب تفديده ي سهراب امشب
محمد حيدري
فاصله
بـا عـشـق اگـر يك-دو قـدم فاصـله دارم
از دست تو اي فاصله، امشب گله دارم
از بس كه غزل گفتم و انداختمش دور
در دور و بـرم كـوه ورق بـاطـلـه دارم
پيشم بنشين، حرف بزن، هرچه كه خواهي
تا صبح اگر طول كشد حوصله دارم
از نام تو الهام گرفتم اگر اين سان
از سقف غزل بارشي از چلچله دارم
هم مساله باران شده از آمدنت شعر
هم از قدمت پاسخ هر مساله دارم
من صاعقه ام، برقم و طوفانم و سيلاب
مـن روح نـه، آييـنـه اي از زلـزلـه دارم
عيـد آمـده اي شاه، بهاريّه شنيدي
از دست تو اين حال خوشم را صله دارم
عباس سودايي
نظرات شما عزیزان:
|